نسلکشی در غزه و پیامدهای آن برای درگیری اسرائیل و فلسطین
22 September 2024
Relatives of the Palestinians, who are brought to Al-Aqsa Martyrs Hospital after killed in Israeli attacks at al- Maghazi Refugee camp, mourn in Deir al-Balah, Gaza on April 16, 2024; Image credit: Anadolu Agency.
این متن یادداشت اتین بالیبار برای کنفرانسی است که در ژوهانسبورگ طی 18 تا 20 سپتامبر 2024 برگزار شد و انستیتو «نیو ساوث» به عنوان بخشی از مجموعهی «گفتو گوی جهانی آفریقا» با عنوان «شرایط روایی به سوی صلح در خاورمیانه» سازماندهی شده است.
یادداشت مقدماتی:
در طی 18 تا 20 سپتامبر 2024، کنفرانسی در ژوهانسبورگ برگزار خواهد شد که توسط موسسه نیو ساث به عنوان بخشی از مجموعهی «گفتوگوی جهانی آفریقا» با عنوان «شرایط روایی به سوی صلح در خاورمیانه» سازماندهی شده است. در اوایل اردیبهشت ماه سال جاری، دعوتنامه شرکت در کنفرانس را از طرف مدیر موسسه، ایور چیپکین، با شرایط زیر دریافت کردم (1):
«حمله فیزیکی به اسرائیل در 7 اکتبر با حمله ایدئولوژیک به مشروعیت اساسی اسرائیل به عنوان یک کشور همراه بوده است. گفتمان عمومی رادیکالیزه شده است و تفاوتهای ظریف و پیچیدگی را تضعیف میکند و به نوبه خود جستوجوی رویکردهای سازنده برای مناقشه اسرائیل و فلسطین را تضعیف میکند. بسیاری از مخالفان اسرائیل و عملیات نظامی آن در غزه، تمایلی به محکوم کردن صریح حماس و جنایات وحشیانه آن ندارند. بسیاری از اسرائیلیها و در واقع یهودیان خارج از اسرائیل، از جمله آنهایی که عمیقاً از دولت فعلی اسرائیل انتقاد میکنند، احساس میکنند که فضایی برای شنیده شدن در فضای عمومی ندارند - مگر اینکه مایل باشند حق وجود یک کشور یهودی را رد کنند. با ادامه جنگ علیه حماس، با پیامدهای فاجعهبار فزایندهای برای غیرنظامیان فلسطینی، قطبیشدن گفتمان عمومی نیز ادامه دارد، امری که مانع از تلاش برای خروج از منطق حاصل جمع صفر درگیری و تخریب میشود.
از 18 تا 20 سپتامبر 2024، مؤسسه «نیو ساوث» میزبان مجموعه ای از گفتوگوها در مورد خاورمیانه در نظم جهانی، استعمار شهرکنشینان، صهیونیسم و ضد صهیونیسم، حقوق بینالملل، فمینیسم و تجاوز جنسی در جنگ، و ابتکارات صلح خواهد بود و دیدگاهی مشخص را در این زمینه مد نظر دارد: چه نوع روایتهایی، مبتنی بر شواهد و تاریخ، ممکن است برای تجدید امکانات برای راههای صلحآمیزتر، حتی در این شرایط ناامیدانه، در دسترس باشد؟
پرداختن به این سؤالات از آفریقای جنوبی، با توجه به مرکزیت این کشور به ادعاهای معاصر دربارهی اسرائیل به عنوان یک دولت آپارتاید، یا نمونهای از استعمار شهرکنشین، اهمیت ویژهای دارد. علاوه بر این، دولت آفریقای جنوبی از طریق درخواست اخیر خود در دیوان بینالمللی دادگستری تلاش کرده است تا خود را در مرکز یک شبکه جهانی همبستگی فلسطینیان قرار دهد.
علاوه بر خودتان، شما از گروه متنوعی از دانشمندان و متخصصان برجسته برای این نشست دعوت کردهایم، از جمله: فلوین سار (فیلسوف، داکار، سنگال)، آدبایو اولوکوشی (دانشمند علوم سیاسی، Wits/CODESRIA)، مارک بی اسمیت (دانشگاه کمبریج)، شیلی ابو اوسوجی (نیجریهای، رئیس سابق دادگاه کیفری بین المللی 2018-2021)، فیلیپ ساندز (مدیر مرکز دادگاهها و دادگاههای بینالمللی، دانشگاه لندن)، یووال شانی (حقوق بینالملل، دانشگاه عبری)، اوا ایلوز (فیلسوف، دانشگاه عبری و Science-Po)، مارک مازوور (تاریخ، دانشگاه کلمبیا)، سلیم درینگیل (دانشگاه بوغازیچی)، عبدالمنعم سعید علی (مدیر مرکز منطقهای مطالعات استراتژیک، قاهره)، سلام فیاض (نخستوزیر سابق تشکیلات خودگردان فلسطین)، فانیا اوز سالزبرگر (تاریخ، دانشگاه حیفا)، رادمیلا ناکارادا (رئیس سابق کمیسیون حقیقت و آشتی یوگسلاوی)، دیوید گروسمن (رماننویس) و بسیاری دیگر.
من با متن فوق و خوانش آن از وضعیت و همچنین قدردانی از نظرات غالب در مورد جنگ فعلی و پیامدهای آن برای «حل و فصل» درگیری در فلسطین تاریخی که به نظر من در جهت توجیه جنگ است، به شدت مخالف بودم. موضع اسرائیل (حتی اگر از حمایت صریح دولت نتانیاهو اجتناب کند) و به طور چشمگیری فاقد ارائه دیدگاه فلسطینیها از وضعیت است. با این حال، (از فاصلهی بسیار دور) با این ایده موافق بودم که آفریقای جنوبی مکانی ممتاز برای پرداختن به این سوال است، هم به دلیل تاریخچه و هم به دلیل نقش تعیینکننده اخیرش در احضار دیوان بینالمللی دادگستری برای اعلام «خطر قریب الوقوع نسلکشی» در غزه و درخواست از نیروی دفاعی اسرائیل برای توقف عملیات خود (امری که همانطور که میدانیم هرگز انجام نشد). و با توجه به کیفیت شرکتکنندگان بالقوه کنفرانس، فکر کردم که برای مقابله با دیدگاه غالب که در چارچوب پیشنهادی مطرح شده است، نباید از ارائه نظرات خود عقبنشینی کنم. بر این اساس، مشارکت خود را تأیید کردم و شروع کردم به فکر کردن در مورد اینکه چگونه میتوانم استدلال خود را پیش ببرم.
در 11 سپتامبر 2024 (یک هفته قبل از افتتاح کنفرانس) بود که برای اولین بار ایمیلهایی از دوستان، همکاران و رفقایم دریافت کردم، کسانی که برای قضاوت آنها ارزش زیادی قائلم. آنها با جزئیات و اطلاعات موثق به من اطلاع دادند که کنفرانس آینده به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است. مورد اعتراض شعبهی جنبش بایکوت، عدم سرمایهگذاری و تحریم اسرائیل (BDS) آفریقای جنوبی، که آن را یک پروپاگاندای صهیونیستی با هدف «سفیدشویی نسلکشی» و مشروعیتزدایی از پرونده آفریقای جنوبی در دیوان بینالمللی دادگستری و تضعیف نقش آن در حمایت از حقوق فلسطینیان دانسته است. همه اینها اتهاماتی بود که با توجه به شخصیت این دوستان و تعهد طولانی مدت من به این «آسیب جهانی» (همانطور که یک بار نوشتم)، نمیتوانستم آن را بیاهمیت بدانم. دوستانم، مستقیم یا غیرمستقیم، از من خواستند که در پذیرش سخنرانی در کنفرانس تجدید نظر کنم، به تبعیت از چند تن از روشنفکران محترمی که تصمیم به لغو شرکت در کنفرانس گرفته بودند و گاه مدعی بودند که در مورد اهداف آن گمراه شدهاند. در روزهای بعد، ضمن دریافت توصیههای جدید در همین زمینه، توانستم متن کامل بیانیهی BDS (که توسط چندین سازمان دیگر از جمله یهودیان آفریقای جنوبی برای فلسطین نیز پشتیبانی میشود) را مطالعه کنم (2). و تواسنم ببینم که فهرست شرکتکنندگان با آنچه پیشبینی میکردم بسیار متفاوت بود (از جمله یکی از دانشگاهیان اسرائیلی که بهخاطر حمایت صریح از اخراج فلسطینیها از سرزمینشان، «تمام کردن کارِ» باقیمانده از دوران نکبت مشهور است و اخیراً از این ایده حمایت کرده که ارتش اسرائیل وظیفه دارد حماس را بدون توجه به تلفات غیرنظامی «از بین ببرد»). این مسئله شاید باید مرا متقاعد میکرد که با الگوبرداری از همکارانم و خواستههایی که دریافت کردم، از کنفرانس کنارهگیری کنم. چرا این کار را نکردم؟ اساساً به سه دلیل: 1) در برنامهی مذکور یا «یادداشتهای سخنرانان» کنفرانس «سفیدشویی» صریح نسلکشی (که کاملاً موافقم که در غزه در حال وقوع است) را ندیدم، یا آنکه تنها دلالتی زمینهای در این مورد وجود داشت (امری که از منظر مصالحه روشنفکرانه با سفیدشویی یکی نیست)؛ 2) اگرچه من قاطعانه از شعار BDS مبنی بر تحریم موسسات اسرائیل (به خصوص اگر آنها در استعمار و جنگ علیه فلسطین نقش داشته باشند، اما یافتن مواردی که در این مسئله شریک نیستند بسیار دشوار است) به عنوان یک استراتژی موثر در برابر استعمار و نژاد حمایت میکنم (همانطور که در آفریقای جنوبی، علیرغم اختلافات تاریخی، چنین بود)، هرگز با این ایده موافق نبودم که بحثها (هرچند جنجالی یا ناآرام) با افراد طرف مقابل باید منع شود (به شرطی که این گفتوگوها دستکاری نشوند؛ یعنی بحث در مورد خود مشکل)؛ 3) گمان کردم نمیتوانم با شرافت از مواجههای که ساعاتی قبل از وقوع آن خود را آماده کرده بودم اجتناب کنم، مگر اینکه بتوانم مدرکی مبنی بر گمراه شدنم ارائه کنم (که اینطور نبود). من تصمیم گرفتم که نگرش درستِ (که ممکن است نگرش اشتباه باشد...) شرکت در کنفرانس (با زوم)، خواندن «یادداشت» خود (این تضمین را دریافت کردم از سخنانم سوبرداشت نمیشود) و انتشار آن در یک مجلهی مستقل در سریع ترین زمان ممکن است، به طوری که من نه تنها بر اساس یک تصمیم نمادین، بلکه بر اساس محتوای موضعم قضاوت شوم (که شک ندارم میتواند از طرف های مختلف نیز مورد اعتراض قرار بگیرد).
از Philosophy World Democracy بینهایت سپاسگزارم که پذیرفت «یادداشت» مرا به گونهای که گویی یک «مقاله» است، با درج یک یادداشت مقدماتی منتشر کند. امیدوارم بتوان استدلال مرا هم در محتوا و هم در رابطه با زمینهی توصیفشده در بالا خوانش کرد (و ارزیابی نمود) که خود بخشی از یک بحث اصلی در این لحظهی تعیینکننده است.
پیششرط مطلق زمانی توسط ادوارد سعید با وضوح کامل فرمولبندی شد: «یا برابری یا هیچ». بنابراین اصلاح اشتباهات صورتگرفته و معکوس کردن تمایلات فعلی چیزی است فاصلهی بسیار با آن داریم، اما میتوانیم بیوقفه این اصل را مجددا تثبیت کنیم.
در این یادداشت، مواضعی را که قصد دفاع از آنها در گفتوگوی خود را دارم، به صورت کاملاً مستقیم بیان میکنم که بدیهی است که ظرافتهایی نیز باید داشته باشد. امیدوارم این بحث فضا را برای این امر باز کند.
به سه مقدمه نیاز دارم: (3)
ابتدا باید بگویم که عمیقاً به وضعیت «فلسطین تاریخی» بدبین هستم. در مطلبی که در 21 اکتبر سال گذشته منتشر کردم، تاکید کردم که ترکیب حمله مرگبار حماس و جنگ تلافیجویانه افراطی اسرائیل علیه غزه، آمادهسازی برای نابودی فلسطین به عنوان یک ملت و یک سرزمین است. فلسطین تا مرگ.(4) این امر امروز پس از ماهها قتلعامهایی که ماهیت متکی به نسلکشی آنها آشکار است، حتی آشکارتر نیز شده است. به این وضعیت مسئولیت کشورهایی را اضافه کنید که علیرغم درخواستهای مکرر دبیرکل سازمان ملل متحد، فعالانه یا منفعلانه از جنگ اسرائیل حمایت میکنند. این در مورد ایالات متحده که بمب ها را برای نابودی غزه تحویل می دهد و قطعنامه های علیه ادامه جنگ را وتو می کند، بلکه برای کشورهای خلیج فارس و اروپا نیز صادق است. این مسئله در مورد ایالات متحده که بمبها را برای نابودی غزه تحویل اسرائیل میدهد و قطعنامههای علیه ادامهی جنگ را وتو میکند، بلکه همچنین برای کشورهای خلیج فارس و اروپایی نیز صادق است. با این حال، مردم فلسطین در گذشته ظرفیتهای فوقالعادهای برای بقا و مبارزه برای حقوق خود نشان دادهاند. بدبینی نباید ما را از تلاش برای ستیابی به ناممکنها که این هم یک وظیفه است باز دارد.
دوم، در اینجا به عنوان (از جمله، زیرا به هویتهای انحصاری اعتقادی ندارم) یک روشنفکر، یک سوسیالیست و یک یهودی صحبت میکنم، چراکه اسرائیل ادعا میکند که «پناهگاهی» برای همهی یهودیان جهان است که از سوی تداوم یهودیستیزی تهدید میشوند و این امر توجیه میکند که از هر وسیله ای برای «دفاع» از خود استفاده کند. در مقام نوهی قربانی اتاقهای گاز، برای قابل تحمل نیست که یاد هولوکاست برای توجیه استعمار، آپارتاید، ظلم، نابودی، آن هم به نام دفاع از «قوم یهود» استفادهی ابزاری شود. مسلماً، این بدان معناست که من در این بحث «بیطرف» نیستم. اما کیست که بیطرف باشد؟
ثالثاً، من برای هر قربانی انسانی در هر طرف درگیری، حتی کسانی که میتوان گفت مسئولیت جمعی در سرنوشت خود دارند، اندوهگین میشوم. این حس برای [قربانیان] گذشته و حال، بلکه همچنین برای [قربانیان] آینده نیز صادق است، چراکه معتقدم فجایع ناشی از این جنگ ادامه خواهد داشت و همگان در منطقه را تهدید میکند. قربانیان «بیگناه» و «نه چندان بیگناه» بیشتری در کار خواهد بود. کردار آنها با یکدیگر برابر نیست، اما مرگشان متعلق به همین مصیبت است. [...]
موضع من این نیست که دولت اسرائیل به عنوان یک کشور (زمانی که در سال 1948 توسط سازمان ملل، البته نه به اتفاق آرا، به رسمیت شناخته شد) نامشروع بوده، بلکه موضعم این بوده که مشروعیت آن مشروط بود. حرف من اکنون این است که اسرائیل اکنون عملاً شرایط [مذکور] را زیر پا گذاشته است.
حال، به طور خلاصه، مواضع من در مورد سه موضوع مورد بحث:
نخست دربارهی آنچه در هفت اکتبر و پس از آن روی داد. یورش حماس به روستاها، استحکامات، یک جشنواره موسیقی و غیره در اسرائیل که شامل کشتار غیرنظامیان، تجاوز به عنف و سایر جنایات و ربودن گروگانها میشود، پس از سالها سرکوب و تروریسم دولتی علیه مردم فلسطین در غزه صورت گرفت. در مقام یک عملیات نظامی، این امر به دلیل ناتوانی یا رضایت دولت اسرائیل در قبال حماس، «دشمن مورد علاقهاش»، ممکن شد که اکنون قرار است خشونت انتقامجویانه آن را محو و جبران کند. این حمله یک «قتلعام» نبود («قتلعام» توسط استعمارگران علیه روستاهای فلسطینی انجام میشود)، اما بدون شک عملیاتی تروریستی بود. از نظر تاریخی، تروریسم با مقاومت ناسازگار نیست، اگرچه ممکن است مشروعیت آن را تضعیف کند. اعتقاد من این است که حماس از قبل میدانست که حملهاش با روند نابودی تلافی خواهد شد. آنها این مسئولیت را بر عهده گرفتند و مردم خود را قربانی «پیروزی» استراتژیک بر دشمن کردند. بهای گزاف این امر طی مدتی طولانی پرداخت خواهد شد. با این حال، ارتش اسرائیل و دولت راست افراطی که نیروهای فاشیست عمیقاْ در آن نفوذ کرده بودند و خودپسندی ملیگرایان و بیتفاوتی اکثریت جمعیت یهودی در اسرائیل در مورد سرنوشت فلسطینیها (استثناها در این مورد بسیار تحسینبرانگیزتر هستند) آن را تسهیل کردند، بدبینانه از آسیبی که مردم متحمل شده بودند استفاده کردند و از آنچه «فرصتی معجزهآسا» تلقیاش میکردند برای (به قول دیوید بن گوریون) «تمام کردن کار»، یعنی ادامه نکبت دوم، گسترش استعمار در کرانه باختری، ریشه کن کردن و نابود کردن فلسطینی ها، محو آثار تاریخ و فرهنگ آنها اسستفاده کردند. آنها قتلعام غیرنظامیان را پذیرفتند، برایش برنامهریزی کردند و به انجامش رساندند، قتلعامی که مشابه آن در تاریخ معاصر کم است، قتلعامی که بهسختی بتوان نسلکشی ننامیدش، دستکم (به قول دیوان بین المللی دادگستری) در «گرایش». مسئلهای که اکنون به این معنی است: یک نسلکشی در شرف وقوع. اخباری که روزانه دریافت میکنیم غیرقابل تحمل و بسیار جانبدارانه هستند. این مسئله جنایات حماس را محو نمیکند (همانطور که حکم دیوان کیفری بینالمللی بهدرستی نشان میدهد)، اما خشونت را به ابعاد کیفی متفاوتی ارتقا میدهد که باید درک ما از دشمنان را به طور غیرقابل برگشتی تغییر دهد.
دوم اینکه، درگیری کذایی اسرائیل و فلسطین که همیشه از نظر روابط قدرت و مشروعیت اخلاقی کاملاً نامتقارن بود، اکنون حتی نابرابرتر هم شده است. از سال 1948 و پیش از آن، فلسطینیان در معرض استعمار، سلب مالکیت اجباری، پاکسازی قومی، تبعیض نژادی و محرومیت سیاسی قرار گرفتهاند که در مجموع منجر به روند محو یک ملت به همراه حافظه و تمدن آن، و اخراج از سرزمین تاریخی خود میشود. حرف من این نیست که فلسطینیها -یا برخی از آنها- در روندی که اکنون به سطح جدیدی از ظلم رسیده است، هیچ مسئولیتی ندارند. اما هیچ تقارنی در کار نیست. این وضعیت برای آنها حق مطلق مقاومت را ایجاد میکند، چه از نظر سیاسی، چه از نظر فرهنگی و چه نظامی (امری که به این معنا نیست که هر استراتژی مقاومت خوب است یا هر نوع ضدیت با خشونت عادلانه است).
در سوی دیگر، آنچه باید بهدقت مورد بحث قرار گیرد تا شرایط برای هرگونه استقرار صلح در آینده فراهم شود، فراز و نشیب مشروعیت و متعاقب آن سلب مشروعیت جوهرهی سیاسی موجود است. موضع من این نیست که دولت اسرائیل به عنوان یک کشور (زمانی که در سال 1948 توسط سازمان ملل، البته نه به اتفاق آرا، به رسمیت شناخته شد) نامشروع بوده، بلکه موضعم این بوده که مشروعیت آن مشروط بود. حرف من اکنون این است که اسرائیل اکنون عملاً شرایط [مذکور] را زیر پا گذاشته است. مشروعیت اخلاقی و سیاسی اسرائیل بر افسانهی «بازگشت» تبعیدیها به سرزمین باستانی کتاب مقدس خود (که به قول گلدا مایر، قرار بود «سرزمینی بدون مردم برای مردمی بدون سرزمین» باشد) متکی نبود. این مشروعیت همچنین بر تاریخ جنبش صهیونیسم و مهاجرتهای مستمر یهودیان اروپایی به فلسطین از قرن نوزدهم متکی نیست، اگرچه در شرایط ایدهآل این یهودیان تبعیدی میتوانستند بخشی از جامعه فلسطینی شوند که همیشه ابعادی جهانوطنی داشت. همانطور که مورخ اسرائیلی شلومو ساند اخیرا نوشته است، ملتهای اروپایی با یهودستیزی شدید و آزار و اذیتهای ناشی از آن «ما را قی کردند» و پس از آن یهودیان صهیونیست به طعنه خود را پیشگامان تمدن اروپایی در مشرق زمین تصور کردند... اما این امر هیچ تعهدی برای بومیان ایجاد نمیکرد تا آغوش خود به روی تازهواردان باز کنند. شالودهی منحصر به فرد مشروعیت اسرائیل به عنوان یک کشور، ظرفیت آن برای ایجاد پناهگاه و بازآفرینی یک آیندهی جمعی برای بازماندگان هولوکاست بود که از هر نقطهی دیگری از جهان طرد شده بودند. و این شالودهای بسیار قوی بود. اما حداقل به طور ضمنی (و برخلاف گرایشهای عمیق ایدئولوژی صهیونیستی که یک ناسیونالیسم اروپایی در نابترین فرم آن است) این امر با دو شرط پیش میرفت: 1) اینکه شهرکهای صهیونیستی به جای تصرف به وسیلهی زور و ادعای مالکان واقعی آن از زمانهای بسیار قدیم، از طریق مذاکره و اتحاد توسط ساکنان تاریخی این سرزمین «مورد پذیرش قرار بگیرد»؛ 2) اینکه دولت اسرائیل به یک کشور عملاْ دموکراتیک (و سکولار) تبدیل شود و به همهی شهروندان خود حقوق و منزلت مساوی اعطا کند. در عوض، ما شاهد تبعیض قومی، تروریسم دولتی و سیاستهایی بودیم که با شرایط مختلف از جمله جنگهایی که توسط کشورهای عربی به راه انداخته یا تدارک دیده شده تسهیل شده است، امری که دائماً با قوانین بینالملل در تضاد است (تو گویی که اسرائیل، به دلیل منشأ و مقصد مسیحاییاش، از مصونیت مطلق برخوردار است). این جهت گیری با تصمیم سال 2018 برای بازتعریف رسمی کشور به عنوان «دولت-ملت قوم یهود» به اوج رسید، یک تعریف نژادپرستانه که آپارتاید را مشروع میکند و برای جنایت فعلی آماده می کند. بنابراین - نه با شادی دگررنجوری [Schadenfreude]، بلکه با ناراحتی و نگرانی تکرار میکنم - اسرائیل خود را مشروعیتزدایی کرده و موجودیت خود را تهدید کرده است.
بنابراین، سومین نکته از این قرار است: تمام مردم «حق موجودیت» دارند (امری که به این معناست که انکار موجودیت هر قومی –تاکید میکنم: هر قومی- جنایتی است علیه بشریت). این امر همچنین شامل ایدهی حفاظت یا امنیت، بنابراین دفاع از خود است. با این حال، این بدان معنا نیست که حق موجودیت را میتوان به هر شکل قانون اساسی، تحت هر نام، در هر مرز فتحشده، از طریق هر نوع حاکمیتی که سایر مردمان را نادیده میگیرد، توگویی در گفتوگوی منحصربهفرد با خدا یا تاریخ، اعمال کرد. مشکل اینجا از آن ناشی میشود که فلسطین در قرن بیستم، از طریق زنجیرهای غم انگیز از خشونتها و مقاومتها، به «سرزمین دو قوم» تبدیل شده است، جایی که مردان و زنان از دو نسب و فرهنگ متفاوت، والدین مرده خود را دفن می کنند و کودکانشان را بزرگ میکنند. امکان همزیستی آنها، به اشتراک گذاشتن منابع و حقوق، که همیشه ضعیف (یا اتوپیایی) بود، پس از جنگ کنونی تقریبا غیرقابل تصور شده است. ممکن است فلسطینیها در این زمینه مسئولیتهایی داشته باشند (مخصوصاً زمانی که سیاست آنها توسط ایدئولوژیهایی مانند جهادگرایی اداره میشود). اما این امپریالیسم مستمر اسرائیل است که با وجود «نهادهای دموکراتیک» دولت، با مقاومت بسیار اندک داخلی مؤثر،این امکان را از بین برده است. شکستن این چرخه به معنای ابداع یک نوع قانون اساسی فدرال و یافتن گامهایی برای تحمیل و پذیرش آن از هر دو طرف، با حمایت و نظارت آژانسهای بین المللی است. طرحهای «یک دولتی» و «دو دولتی» فرمولهایی انتزاعیاند که از موضوع اصلی طفره میروند. پیششرط مطلق زمانی توسط ادوارد سعید با وضوح کامل فرمولبندی شد: «یا برابری یا هیچ». بنابراین اصلاح اشتباهات صورتگرفته و معکوس کردن تمایلات فعلی چیزی است فاصلهی بسیار با آن داریم، اما میتوانیم بیوقفه این اصل را مجددا تثبیت کنیم.
با این حال، مردم فلسطین در گذشته ظرفیتهای فوقالعادهای برای بقا و مبارزه برای حقوق خود نشان دادهاند. بدبینی نباید ما را از تلاش برای ستیابی به ناممکنها که این هم یک وظیفه است باز دارد.
با فرض اینکه بتوانیم در این جهت حرکت کنیم، الزامات بدیهی آشکار است:
نخست، آتشبس بیقیدوشرط در غزه، تبادل گروگانها و زندانیان سیاسی بازمانده، تخلیهی کامل باقیمانده غزه توسط ارتش متجاوز و انتقال کنترل آن –حداقل به طور موقت – به سازمانهای بشردوستانه تحت نظارت سازمان ملل. این امر همچنین میتواند شامل مذاکرهی آشکار با حماس و دیگر نیروهای فلسطینی باشد.
دوم، جلوگیری از خشونت استعماری در کرانهی باختری و اورشلیم و برچیدن تدریجی تمام شهرکهای غیرقانونی. البته ممکن است این امر مستلزم تغییر رژیم در اسرائیل باشد و به یک «اقتدار» جدید فلسطینی منجر شود.
سوم، اجرای کامل و دقیق تصمیمات و احکام اتخاذشده - به درخواست آفریقای جنوبی که باید نقش تعیینکنندهی آن را در این شرایط ستایش کنیم - توسط دیوان کیفری بینالمللی و دیوان بینالمللی دادگستری، از جمله تحریمهای کیفری و ممنوعیت ارائهی تسلیحات به دولت و ارتشی که کل یک جمعیت را نابود میکند.
چهارم، لغو ممنوعیت تحمیلشده توسط ایالات متحده و به دنبال آن سایر کشورها برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین و پذیرش آن در سازمان ملل با حقوق عضویت کامل. نه بیشتر، نه کمتر.
در مقام یک نظر شخصی، شرطی «درونی» را به این فهرست اضافه میکنم، شرطی که در عین حال سیاسی است: «یهودیان» در همهجای جهان باید خود را از این ایده که دفاع یا حمایت از قوم یهود مستلزم حمایت از سیاستهای استعماری جنایتکارانه و خود ویرانگراسرائیل است جدا کنند و باید این ایده را که در چندین کشور رسمیت یافته است که براساس آن ضدیت با صهیونیسم نوعی یهودیستیزی است، رد کنند. یهودیان نگران سرنوشت اسرائیل و عواقب اقدامات دولت آن هستند. نگرش جمعی آنها میتواند تاثیرگذار باشد. همچنین این «نامگذاری» آنها در تاریخ بوده که در معرض خطر است. آنها حق خاصی برای حمایت از آرمان فلسطین ندارند (به طور انتقادی، همانطور که هر حمایتی باید باشد)، چراکه همانطور که مدتها پیش نوشتم «این یک آرمان جهانی است» (5)، اما شاید یهودیان در این لحظه مأموریت خاصی دارند.
یادداشتها:
1. آشنایی سرسری من با دکتر چیپکین به سالها پیش در پاریس بازمیگردد، زمانی که او دانشجوی دکترا بود (البته بر خلاف آنچه نوشته شده بود، دکترای خود را سرپرستی نمیکرد). اخیراً ما مکاتباتی را رد و بدل کردیم که در آن او رد این رویه در دیوان بینالمللی دادگستری را پس از تکمیل موفقیتآمیز آن تکذیب کرد، هرچند اعتراف کرد که در مورد اعتبار قانونی آن از قبل تردیدهایی ابراز کرده است.
2. برای مثال بنگرید به: https://www.pressreader.com/south-africa/daily-news-south-africa/20240913/281663965390133?srsltid=AfmBOopmI10HWUjwys6YZlEdRWZEuDlUssk5X04fh1TuBhX-5ZcuUKgB و : https://www.palestinechronicle.com/genocide-washing-upcoming-liberal-zionist-conference-in-south-africa-slammed/
3. مورد چهارم را که در مقدمه توضیح دادم از این بخش حذف کردم.
4. Etienne Balibar : « Palestine à la mort », Mediapart (online), samedi 21 octobre 2023 : https://blogs.mediapart.fr/etienne-balibar/blog/211023/palestine-la-mort; English translation : « Till Death Palestine », Philosophy World Democracy Vol. 4. No. 10, 25 October 2024: https://www.philosophy-world-democracy.org/articles-1/till-death-palestine
5. Etienne Balibar : Palestine, a Universal Cause, Le Monde Diplomatique, May 2004 (French and English).